البته مقصود ذكر لسانى نيست، زيرا در اثر آن نيز اعضا و جوارح انسان به ملالت و ضعف و عجز و سستى دچار مى ‏شوند، بلكه ذكر اللّه‏ كه حدّى ندارد اعمّ از ذكر قلبى و لسانى، بلكه اعم از ذكر بدنى است، چون تمام طاعات و همه‏ ى آن چه مرضىّ خداست ذكر اللّه‏ است، و اين گونه ذكر با همه ‏ى طاعات جمع، و با هر نوع طاعت‏ پياده مى ‏شود، نظير قضاى حوايج، اداى واجبات، بلكه به جا آوردن مستحبّات، كه نزد اهلش ذكر اللّه‏ است، بلكه ترك مكروهات و محرمات هم ذكر اللّه‏ است. در آن روايت از امام صادق ـ عليه ‏السّلام ـ آمده است:
« مِنْ أَشَدِّ ما فَرَضَ اللّه‏ُ عَلى خَلْقِهِ، ذِكْرُ اللّه‏ِ كثيرا. ثُمَّ قالَ: لا أَعْنى سُبْحانَ اللّه‏ِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه‏ُ وَاللّه‏ُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كانَ مِنْهُ، وَ لكِنْ ذِكْرُ اللّه‏ِ عِنْدَ ما أَحَلَّ وَ حَرَّم. »(2)
از سخت ‏ترين چيزهايى كه خداوند بر خلق واجب نموده، ذكر بسيار خداوند است. سپس فرمود: مقصودم سبحان اللّه‏ والحمدللّه‏ و لا اله ‏الاّ اللّه‏ و اللّه‏ اكبر نيست، هر چند اين ها نيز از ياد خداست؛ بلكه منظورم ياد خدا هنگام حلال و حرام او است.
يعنى ذكر قلبى محض. آيا واقعا سُبْحانَ اللّه‏ است و أَشَدُّ تَذْكيرا؛ (بيشتر انسان را به ياد خدا مى‏آورد)است، و يا اين گفتار حضرت يوسف ـ عليه‏السلام ـ كه:
«مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُو رَبِّىآ أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُو لاَ يُفْلِحُ الظَّــلِمُونَ»(3)
پناه بر خدا! او پروردگار من است، و جايگاهم را نيكو قرار داده است، و ستمكاران هرگز رستگار نمى‏شوند.
بسم اللّه‏ بفرماييد، كار گذشته بود كه قرآن مى‏فرمايد:
«وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَآ أَن رَّءَا بُرْهَـنَ رَبِّهِى»(4)
حضرت يوسف ـ عليه‏السّلام ـ نيز آهنگ او را مى‏ كرد، اگر برهان و نشانه‏ ى روشن پروردگارش را نمى ‏ديد.
آيا همه ‏اش به اختيار او بود، يا خدا حفظ كرد؟ چه كار كرد؟ آيا كارى كرد جز اين كه برهان ربّ را ديد. البته قطعا هزارها كار پيش از آن انجام داده بود تا اسباب برهان ربّ را در اوقات خلوت تحصيل كرده بود، كه در آن موقعيّت حسّاس برهان ربّ را ديد.


1. در روايت منقول از امام صادق ـ عليه‏السّلام ـ آمده است: « ما مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاّ وَلَهُ حَدٌّ يَنْتَهى إِلَيْهِ، إِلاّ الذِّكْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهى إِلَيهِ »؛ (هر چيز حدّى دارد كه در آن جا تمام مى‏شود، به جز ياد خدا كه حدّ مشخصى براى آن وجود ندارد.